تاج تک ستاره عشق

·▪•● تاج نام جاودان و پرافتخار باشگاه استقلال ●•▪·

تاج تک ستاره عشق

·▪•● تاج نام جاودان و پرافتخار باشگاه استقلال ●•▪·

تقدیم به آبی دلان

تقدیم به آبی دلان:… که خروش تان رعدآسا و عشقتان بی ریا و اشک هایتان زیباست… فریاد هایتان درورزشگاه آزادی تداعی کننده غرش رعد بربلندای آسمان و درانبوه ابرهای تیره وسیاه ، و قلب تان مالامال ازعشق استقلال و چشمانتان لبریز از چشمه جویبارهاست…ای هواداران وفادار استقلال :…از امشب و فرداشب و فرداها ، آسمان ایران ، برای تمامی آبی دلان فقط آبی می بارد!….. و نسیم ها چه نجیبانه در گوشه ی باغ خاطرات ، نام و یاد شما وتمامی آبی پوشان فاتح نبرد امروز را ، در قرون و اعصار پاس می دارند….

وتقدیم به سربازان آبی پوش:

شما امروز باکوله باری ازحماسه وعشق ، ازرویش هزاران هزارنیلوفر آبی در سرزمین آبی دلان سخن گفتید وهزاران هزار ستاره بی فروغ را درآسمان لایتناهی حیاتی دوباره بخشیدید … وامشب نیز میلیونها عاشق خسته دل، پس از نماز شکر، ازشوق ، هزاران هزاران چشمه گریسته اند…

 

 

… و تقدیم به امیر:

ای امیر!… تو امروز قافله سالار کاروان آبی پوشی بودی که باسربازانت ، سوار برمرکب حماسه های عشق ، با انفجار غیرت و عشقتان نسبت به استقلال ، درورزشگاه آزادی و در جای جای سرزمین بیکران آبی دلان ، برگ زرین دیگری از تاریخ پرافتخارو سراسر حماسه ی استقلال را رقم زدید و تا کرانه های سرزمین پهناور آبی دلان هجرت کردید….

….. به راستی این قامت بیدارکه بود؟… امیررامی گویم!….. این شهامت یگانه ، این تمامیت عشق …. به راستی چه کسی او را به نام صدازد که این چنین بی هراس باابرهای سهمگین و سیاه و در شب های طوفانی سفر کرد و در کوچه های عشق ره پیمود؟!…..به راستی امیر که بود که رقیبان در مقابلش سر تعظیم فرود آوردند و پروانه های عاشق با ارمغانی از نیلوفران آبی تا بام سحر به پیشبازش آمدند؟!….. به راستی که بود این رهگذر؟!…. و که بود این سردار بیدار؟!…. به راستی که بود این فرمانده آبی دل که دراین روز جمعه ی آبی ، این چنین سوار بر ارابه ی عشق و ایمان گردید و آسمان فوتبال ایران را آبی آبی ساخت؟!…..

ای امیر وای فرزند خلف استقلال!

…. تو سرشار از عشق آبی هستی و بوی شکفتن میدهی … در کویرهای خشک وسوزان دیروز ، گلواژه های عشق تو امروز باماست ، چرا که در سایه ی فرماندهی تو و رزم سربازانت و خروش بی امان آبی دلان ، بلند ترین قصیده قهرمانی استقلال در باغ خاطره ها ترجمه شد…!

ای استقلال و ای معبدآبی دلان:

…گفتم که باخود بنشینم و ازبلندای نامت قصیده ای پردازم با نام محبوب آبی دلان٬ اما٬ دیدم تو چنان باشکوه و جلالی که فقط باید درچکاد اندیشه هابه تماشایت نشست! … تو درختان را آموختی که هیچگاه ریشه هایشان را به گل آلوده نکنند ٬ و دریاهاراگفتی تا در هر تپش٬ آرامش را به فراموشی مسپارند….

…اکنون نام تو یادآور تمام حماسه هایی است که از تک تک خاطراتش نور می چکد و در معراجش ، وسعت سرزمین آبی دلان و سروهای آبی پوش راست قامت را تسلیم سخاوت خود می نماید…..دریای خروشان هواداران ، امواجش را تسلیم تو می نماید و میخواهد نامت را بر بلندای آسمان بنویسد تا ستارگان پرفروغ ازآن درس بیاموزند… امروز آبی دلان با آهنگ دلنشین گام های استوار فرماندهان و سربازان و خروش رعدگونه هوادارانت ازبن بست دلهره و هراس ها گریختند و شادمانه به پروازدرآمدند…

ای استقلال وای محبوب آبی دلان!

تمامی پرندگان تیزپروازمیدانند که رسم پرواز را باید ازتو آموخت و اوج آسمان و عمق دریاها را باید در نگاه تو جستجو کرد٬ که تو٬ شکوه و جلال خود را با ابهت آسمان آبی و اعماق اقیانوس های بی کران پیوند زده ای وعظمت و سخاوت خودرابه ابرهای بارانی و هواداران عاشق بخشیده ای تا در جای جای میهن ما و در مستطیل های سبز٬ طراوت بخش و پرورنده ی افراهای آبی رنگ و تناور باشند.

ای استقلال و ای زیارتگاه پروانه های عاشق!

امروز و درلحظه ای که بازی تمام شد قلب های همه ی عاشقانت آبی ترشد و خروش فریادهایشان ، با اشکهای گرم سربازان وامیرت درهم آمیخت و ازمرزهای عشق و احساس فراتر رفت و ورزشگاه آزادی عشق بازی و طنازی تو را باهواداران عاشق تابی نهایت های خدا پرواز داد…..

…اکنون نام تو تنها یک هویت ورزشی نیست بلکه زیارتگاهی است که میلیونها عاشق و آبی دوست پروانه وار  هر روز بدان سوی روی می آورند و شاعران تو را می سرایند و تو نیزدریارا!…

خودکار آبی

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد مقدم عارفی دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:51 ب.ظ

استقلال همیشه دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد