سرمربی تیم فوتبال تاج ترکیه که تیمش مقابل فولاد خوزستان با یک شکست سنگین مواجه شد از بازیکنان ایرانی شناخت چندانی ندارد. | |
احمد ترکرسرمربی تیم فوتبال تاج ترکیه که تیمش روزگذشته مقابل فولاد خوزستان متحمل شکست سنگین 18 بر 2 شد پس از پایان این دیدار به خبرنگار اعزامی "مهر" گفت : ما یک تیم آماتورهستیم که بازیکنان جوانی را دراختیارداریم . من بازیکن باشگاه های زیادی بودم و 7 بازی ملی نیزدرکارنامه ام وجود دارد. |
بازیهاى گروه یک
* آلمان - کاستاریکا (19/3/85) مونیخ
* لهستان - اکوادور (19/3/85) گلزن کرشن
* آلمان - لهستان (24/3/85) دورتموند
* اکوادور - کاستاریکا (25/3/85) هامبورگ
* آلمان - اکوادور (30/3/85) برلین
* کاستاریکا - لهستان (30/3/85) هانوفر
بازیهاى گروه دو
* انگلیس - پاراگوئه (20/3/85) فرانکفورت
* ترینیداد و توباگو - سوئد (20/3/85) دورتموند
* انگلیس - ترینیداد و توباگو (25/3/85) نورنبرگ
* سوئد - پاراگوئه (25/3/85) برلین
* پاراگوئه - ترینیداد و توباگو (30/3/85) کایزرسلاترن
* سوئد -انگلیس (30/3/85) کلن
بازیهاى گروه سه
* آرژانتین - ساحل عاج (20/3/85) هامبورگ
* صربستان و مونتهنگرو -هلند (21/3/85) لایپزیک
* آرژانتین -صربستان و مونتهنگرو (26/3/85) گلزنکرشن
* هلند- ساحل عاج (26/3/85) اشتوتگارت
* ساحل عاج - صربستان و مونتهنگرو (31/3/85) مونیخ
* هلند - آرژانتین (31/3/85) فرانکفورت
بازیهاى گروه چهار
* مکزیک - ایران (21/3/85) نورنبرگ
* آنگولا - پرتغال (21/3/85) کلن
* مکزیک - آنگولا (26/3/85) هانوفر
* پرتغال - ایران (27/3/85) فرانکفورت
* ایران - آنگولا (31/3/85) لایپزیک
* پرتغال - مکزیک (31/3/85) گلزنکرشن
بازیهاى گروه پنج
* ایتالیا - غنا (22/3/85) هانوفر
* آمریکا - جمهورى چک (22/3/85) گلزنکرشن
* ایتالیا - آمریکا (27/3/85) کایزرسلاترن
* جمهورى چک - غنا (27/3/85) کلن
* غنا - آمریکا (1/4/85) نورنبرگ
* جمهورى - ایتالیا (1/4/85) هامبورگ
بازیهاى گروه شش
* استرالیا - ژاپن (22/3/85) کایزرسلاترن
* برزیل - کرواسى (23/3/85) برلین
* برزیل - استرالیا (28/3/85) مونیخ
* ژاپن - کرواسى (28/3/85) نورنبرگ
* کرواسى - استرالیا (1/4/85) اشتوتگارت
* برزیل - ژاپن (1/4/85) دورتموند
بازیهاى گروه هفت
* فرانسه - سوئیس (23/3/85) اشتوتگارت
* کرهجنوبى - توگو (23/3/85) فرانکفورت
* فرانسه - کره جنوبى (28/3/85) لایپزیک
* توگو - سوئیس (29/3/85) دورتموند
* سوئیس - کره جنوبى (2/4/85) هانوفر
* توگو - فرانسه (2/4/85) کلن
بازیهاى گروه هشت
* اسپانیا - اوکراین (24/3/85) لایپزیک
* تونس -عربستان (24/3/85) مونیخ
* اسپانیا - تونس (29/3/85) اشتوتگارت
* عربستان - اوکراین (29/3/85) هامبورگ
* اوکراین - تونس (2/4/85) برلین
* عربستان - اسپانیا (2/4/85) کایزرسلاترن
مرحله یکهشتم نهایى
* بازى:A تیم اول گروه سه - تیم دوم گروه چهار (3/4/85) لایپزیک
* بازى:B تیم اول گروه یک - تیم دوم گروه دو (3/4/85) مونیخ
* بازى:C تیم اول گروه چهار - تیم دوم گروه سه (4/4/85) نورنبرگ
* بازى:D تیم اول گروه دو - تیم دوم گروه یک (4/4/85) اشتوتگارت
* بازى:E تیم اول گروه پنج - تیم دوم گروه شش (5/4/85) کایزرسلاترن
* بازى:F تیم اول گروه هفت - تیم دوم گروه هشت (5/4/85) کلن
* بازى:G تیم اول گروه شش - تیم دوم گروه پنج (6/4/85) دورتموند
* بازى:H تیم اول گروه هشت - تیم دوم گروه هفت (6/4/85) هانوفر
مرحله یکچهارم نهایى
* بازى:I برنده بازىA - برنده بازى(58/4/9) B برلین
* بازى:J برنده بازىE - برنده بازى(58/4/9) F هامبورگ
* بازى:K برنده بازىG - برنده بازى(58/4/01) H فرانکفورت
* بازى:L برنده بازىC - برنده بازى(58/4/01) D گلزن کرشن
مرحله نیمهنهایى
* بازى:M برنده بازىI - برنده بازى(58/4/31) J دورتموند
* بازى:N برنده بازىK - برنده بازى(58/4/41) L مونیخ
ردهبندى
* بازنده بازىM - بازنده بازى(58/4/71) N اشتوتگارت
فینال
* برنده بازىM - برنده بازى(58/4/81) N برلین
از بچگی شروع کنم که چگونه به ورزش آمدم، طبیعتاً بنا بر وضعیت و زمان و مکان زندگی های آن موقع، نوع تفریح های ما بخصوص در شهرستان ها بسیار محدود و کم بود و امکاناتی که امروزه برای جوانان فراهم است، در زمان ما موجود نبود. زندگی ها حتی به گونه ای بود که فرض کنید آب لوله کشی هم نداشتیم و خیلی کمبود های دیگر. خانواده ما هم یک خانواده تقریباً پر جمعیت بود، ما پنج برادر بودیم که همگی ناخودآگاه به ورزش پناه آورده بودیم و اوقات خود را با ورزش کردن می گذراندیم و همین مساله در زندگی ما نقش بزرگی را بازی کرد به صورتی که بعد ها تشکیل تیم دادیم و همین تیم ابومسلم که در لیگ برتر کشور بازی می کند نتیجه بارز علاقه خانوادگی ما به ورزش بود.
ما هم مثل دیگر جوانان آن دوره به قول معروف پا برهنه بودیم و امکانات آنچنانی برای ورزش کردن نداشتیم اما بیشتر اوقات خود را در کوچه پس کوچه ها با فوتبال و والیبال و دیگر ورزش ها می گذراندیم. شاید اگر امکانات و مربی فراهم بود، جوانان بسیاری در همه شهرستان های ایران بودند که استعداد های خوبی داشتند و ممکن بود هرکدام در حد خودشان به نابغه ای تبدیل شوند.
به هر حال به فوتبال بیشتر علاقه مند بودم و تیم محلی داشتیم که کم کم توسعه پیدا کرد و تیم فوتبال ابومسلم تشکیل شد. من در دوران دبستان در کنار فوتبال، ژیمناستیک هم کار می کردم و شاید ژیمناستیک به عنوان یک ورزش مادر، در شکل گرفتن فیزیک بدنی من تاثیر بسیاری داشت. اینکه در دیگر ورزش ها توانستم به موفقیت برسم به خاطر ژیمناستیک و دوومیدانی بود. حتی در 17-18 سالگی در رشته های پرش ارتفاع، پرش با نیزه و دو 400 متر قهرمان کشور شدم. در همین سن هم بود که کاپیتان تیم فوتبال مشهد شدم و جالب اینکه در تیم فوتبال مشهد بازیکنانی بودند که شاید 5-6 سال از من بزرگ تر بودند اما من کاپیتان تیم بودم و همه از من حرف شنوی داشتند. آن زمان ها هیچگاه به ذهنم نمی رسید که فوتبالی را که برای تفریح و تفنن و گذران وقت بازی می کردم، روزی به عنوان یک شغل، نقش بسیار بزرگی را در زندگی آینده ام رقم بزند.
پس از گرفتن دیپلم به دانشگاه پلیس آمدم و همزمان در تیم تاج تهران بازی می کردم. در آن زمان تیم تاج بازیکنان بسیار بزرگی داشت که اکثرا ستاره های تیم ملی بودند. استخوان بندی تیم ملی آن دوره را، مانند دهه 70 تیم های تاج و پرسپولیس تشکیل می دادند. خدا بیامرز دهداری یا مهراب شاهرخی، خدابیامرز امیر جاسبیان، آقایان بهزادی، شیررزادگان و برومند ستاره هایی بودند که در تیم ملی و باشگاهی خود می درخشیدند. متقابلاً می توان از رنجبر، کوزه کنانی، جدی کار، برادران بیاتی و حسن حبیبی نام برد. به طور کلی فوتبال یک فوتبال دو قطبی بود و تیم ملی در دو تیم تاج و پرسپولیس خلاصه می شد و فرصت برای شهرستانی ها کمتر مهیا می شد. بعد ها تیم پاس بوجود آمد و نیروی هوایی تیمی تشکیل داد به نام عقاب که بازیکنان بزرگی مانند فریبرز اسماعیلی، غلام وفاخواه، مصطفی عرب و پرویز قلیچ خانی را در اختیار داشت. در تیم پاس هم رنجبر، برادران حبیبی، شاهرخی و فرکی حضور داشتند که همراه با ناصر نوآموز بازیکنان اولیه ای بودیم که تیم پاس را تشکیل دادیم و هنوز هم پا بر جاست.
در سن 26-27 سالگی پس از بازی های ارتش های جهان در در یونان، فوتبال را کنار گذاشتم. سپس به مدت 3 ماه برای شرکت در یک دوره مربیگری به ژاپن رفتم. در این دوره که در زمان سر استانلی رز رئیس فدراسیون جهانی فوتبال و مدیریت داتمار کرامر مربی مشهور آلمانی تشکیل شده بود، رنجبر، ابوطالب و من سه نفری بودیم که از ایران شرکت داشتیم. پس از بازگشت به ایران، به علت اینکه باند بازی در فوتبال زیاد بود، یکی دو سالی تیمی به من داده نشد.
من خبر مربیگری خود را در روزنامه خواندم. طبق عادتی که داشتم، از طریق روزنامه رویداد های اقتصادی و سیاسی کشور را دنبال می کردم که یک روز تیتری را در صفحه اول دیدم که نوشته بود "محمود بیاتی مربی تیم ملی و حشمت مهاجرانی مربی تیم ملی جوانان".
در سال 1971 بود که کار خود را با تیم ملی جوانان شروع کردم. در زمان مربیگری تیم ملی جوانان شانس زیادی به جوانان شهرستانی دادم و بسیاری از جوانانی را که از شهرستان آوردم، مانند نظری، برزگری، قاسمپور پزشک کار بعدها به تیم ملی راه یافتند.
تیم من چهار سال به طور مداوم قهرمان آسیا شد، در صورتی که قبل از من تیم ایران نتوانسته بود قهرمان آسیا شود و این رکوردی است که بعد از من نیز تا به حال به دست نیامده است. سپس در تهران قهرمانی جام ملت های آسیا را با تیم ملی کسب کردم و در المپیک 1976 کانادا -مونتریال- تیم ملی ایران برای اولین بار به دور دوم راه پیدا کرد. آخرین کار من با تیم ملی راه پیدا کردن به جام جهانی 1978 آرژانتین و شرکت در آن جام بود. به طور کلی از سال 1971 تا 1978 که مربی و مشاور تیم ملی بودم، تیم ما در رده های مختلف قهرمان بلا منازع آسیا بود و هر تیمی که می خواست در برابر ایران بازی کند دچار دلهره و اضطراب می شد. حتی با تیم دوم و جوان ایران، تیم ملی کویت را که یکی از قدرت های آسیا بود و توسط کارلوس آلبرتو و زاگالو اداره می شد، در خاک خودشان شکست دادیم که برای کویتی ها یک فاجعه حساب می شد.
بعد از انقلاب به امارات آمدم و کار خود را با باشگاهی در شارجه به نام الشعب آغاز کردم که این باشگاه حتی زمین تمرین هم نداشت و من تیم را در خیابان تمرین می دادم. با این حال تیم ما همراه با تیم الاهلی که حسن روشن و حسن نظری را با خود داشت به فینال مسابقات راه پیدا کرد. در همان زمان بود که پیشنهاد مربیگری تیم ملی امارات به من داده شد که پس از فسخ قرارداد دان ربی مربی سابق تیم ملی انگلیس، من به عنوان سرمربی تیم ملی امارات انتخاب شدم. کار خود را با جوانان 16-17 ساله آغاز کردم که بلافاصله در همان سال اول قهرمان جوانان غرب آسیا شدیم و بعدها همین تیم، شاید به اضافه یکی دو بازیکن دیگر به جام جهانی 1990 ایتالیا راه پیدا کرد.
http://heshmatmohajerani.com/
بازی ۶ امتیازی
تاج(استقلال) ؟-؟ سایپا
استقلال روز شنبه بازی داره انشاء الله بازم میپوکونه
----خبر----
قریب:بزودی از درو دیوار استقلال حاشیه میبارد
ولی میره که بتونن جلوی قهرمانی تاج بگیرن
------------------
پیتر ولاپان... نگران پرسپولیس و هواداران استقلال
-----------------
پیشنهاد وسوسه انگیز سپاهان به عنایتی
----------------
برانکو : در جام جهانی همه را شگفت زده میکنیم---انشاءالله
میره
از تهدید تا چاقو خوردن
سعید اکبرى
ناصر حجازى سال ،۱۳۴۶ تنها ۱۸ سال سن داشت اما نمى دانست در مدتى کوتاه بهترین روزهاى عمرش رقم مى خورد. او وقتى در ترکیه با پیشنهاد تاج روبرو شد، لحظه شمارى مى کرد تا به ایران برگردد و این خبر را به گوش خانواده و دوستانش برساند. لحظه ها به زودى سپرى شد و روز موعد بسر رسید. حجازى به تهران بازگشت و با اعتماد به نفس کامل به باشگاه تاج رفت و قرارداد بست. همان روز با ۱۰ هزارتومان پیش پرداختى که از استقلال گرفت راهى خانه شد، در مسیر خانه وضعیتى وصف ناپذیر داشت. حالا او با پسرکى که آروزهاى کوچکترى داشت فاصله گرفته بود. وقتى جلوى در خانه رسید، هنوز باورش نمى شد اما در را باز کرد و چند متر آن طرفتر مقابل پدر ایستاد اما واکنش پدر این بود: «پسر دزدى نکرده باشى!؟! مگر در فوتبال هم به آدم پول مى دهند؟» ناصر جوان گفت، مى توانى زنگ بزنى باشگاه و پدر همین کار را کرد او بعد از دقایقى صحبت با تیمسار خسروانى، با تعجب گفت: «من هنوز هم باورم نمى شود.» اما پدر باید باور مى کرد.
حجازى با پولى که از تاج گرفت، خیلى زود یک پیکان آلبالویى خرید تا فرصت راه رفتن را هم از خودش بگیرد. ناصر جوان در اولین حضورش با تاج قهرمان لیگ شد تا فصل بعد هم پیراهن این تیم را در لیگ قهرمانان آسیا برتن کند. این بازیها در تهران برگزار شد، حجازى در سنین جوانى خیلى زود مى توانست اولین افتخار باشگاهى اش را جشن بگیرد. پله هاى موفقیت یکى یکى در مقابل حجازى ردیف مى شد. بازیهاى لیگ قهرمانان آسیا شروع شد و حجازى تا پیش از دیدار فینال مرد اول چارچوب استقلال بود. اما مصدومیت زانو باعث شد تا او بازى فینال را از کف رفته ببیند. اما با حرف هاى تیمسار خسروانى و به زور آمپول در چارچوب ایستاد تا در فینال با شکست حریف اسراییلى، اولین قهرمانى آسیایى اش را با تاج دشت کند. خبر قهرمانى ناصر و تاج در اصفهان هنوز به گوش پدر و مادرش نرسیده بود. کسى به آنها خبر نداده بود. مادرش یک خاطره جالب از آن روزها تعریف مى کند: «وقتى به خانه برگشتم دیدم کوچه چراغانى است. تا خانه دویدم و گفتم چه شده؟ گفتند عروسى ناصر است. من عصبانى شدم. گفتم بیخود. ناصر بدون اجازه من ازدواج نمى کند. آنها که دیدند من حسابى ناراحت هستم گفتند ناراحت نباش شوخى کردیم. ناصر با تاج قهرمان آسیا شده. باورم نمى شد. کیف مى کردم، همینطور که زندگى ما پیش مى رفت پسرم معروفتر مى شد.»
حالا پسر کوچکى که تا پیش از آن طرفدار عزیز اصلى (گلر ملى پوش) بود، خود را بالاتر از او مى دید چون قهرمانى در آسیا باعث شد دیگر ناصر به مهره یى تغییرناپذیر در تیم ملى تبدیل شود.
دیگر وضعیت به حالت متعادل بازگشته بود، البته براى مردى که یک شبه ره صد ساله رفت. ناصر على رغم اینکه گرفتار فوتبال شده بود، هرگز تحصیل را کنار نگذاشت. او در اردوهاى تاج و تیم ملى درس مى خواند تا از نظر تحصیلات با دیگر بازیکنان برابرى کند. اما سفر به شوروى سابق همراه با تیم ملى باعث شد تا او قید امتحانات ششم متوسطه را بزند. اما این عقب ماندگى نتوانست جلوى رفتن ناصر به دانشگاه بگیرد. اما سال بعد توانست به هدفش برسد و تحصیلات خود را در دانشگاه ادامه بدهد. او در دانشگاه با همسرش آشنا شد و بعد از مدتى؛ «بادا بادا مبارک بادا ...!» مادر ناصر مى گوید: «وقتى ناصر مشهور شد تصمیم گرفتیم درباره ازدواج او صحبت کنیم. وقتى این مسأله را با خودش درمیان گذاشتیم گفت فقط اجازه بدهید با دختر خانمى که در دانشکده ما درس مى خواند و به او علاقه دارم ازدواج کنم
مادر ناصر آن روزها خیلى نگران پسرش بود. او مى گفت خدا کند خاطره تلخى که در ورزشگاه امجدیه براى ناصر اتفاق افتاد دیگر در زندگى اش تکرار نشود: «قبل از ازدواج ناصر، اتفاق بدى براى او و ما افتاد. بعد از پایان یکى از بازیها وقتى ناصر داشت از وسط جمعیت رد مى شد یک نامرد با چاقو ضربه یى به پشت ناصر زد ولى کیوان نیک نفس دوست دروازه بان ناصر با ماشین او را به بیمارستان رساند تا زنده بماند روز تلخى بود.»
حجازى در ۲۲ سالگى با دخترى که دوست داشت ازدواج کرد. در این سال ها اتفاق جدیدى در تیم ملى رخ داد. رایکوف سرمربى ایران که از حامیان اصلى حجازى بود، برکنار شد و اوفارل سرمربى سابق منچستر یونایتد روى کار آمد. اما این تغییرات هم هیچ وقت نتوانست وضعیت «شماره یک» را به خطر بیاندازد. اولین تورنمنت اوفارل با تیم ملى سررسید. ملى پوشان در «جام ایران» شرکت کردند تا عیار سرمربى جدید مشخص شود. شوک برکنارى رایکوف، چهره کرد و ایران تا فینال پیش رفت تا به تیم قدرتمندى مثل چکسلواکى برسد. حجازى تا عمر دارد این بازى و خاطرات آن روز را از یاد نمى برد. صبح بازى وقتى حجازى در خواب شیرینى بود، منصور رشیدى رقیب او به سرعت بالاى تختش آمد و گفت: «ناصر بلند شو، خانمت را براى وضع حمل به بیمارستان برده اند.» و وقتى ناصر خودش را رساند. آتیلا به دنیا آمده بود. حجازى مى گوید واقعاً روز خوبى بود. از اول نام پسرم را انتخاب کرده بودم؛ آتیلا. این نام یک سردار شجاع و گردن کلفت در فیلم هاى قدیمى بود. یادم مى آید وقتى به اردوى تیم رسیدم خسته بودم. باید روى نیمکت مى نشستم. ولى اوفارل گفت تو باید فیکس بازى کنى. وقتى وارد زمین شدم از بلندگوهاى ورزشگاه پدر شدنم را تبریک مى گفتند. یادش بخیر مقابل چکسلواکى خوب بازى کردم و سرانجام در ضربات پنالتى آنها را بردیم.» چندى نگذشت که بازیهاى مقدماتى المپیک مونیخ آغاز شد. ایران براى صعود باید تیمى به نام کره شمالى را شکست مى داد که به «توفان زرد» معروف بود. در آن سال ها کره تازه از جام جهانى ۶۶ بازگشته بود روى کاغذ ایران حریفش نمى شد. اما اتفاقى که باید مى افتاد، افتاد. ایران با درخشش مردى به نام «ناصر حجازى» و مدافعانى که بهترین بازى عمرشان را انجام دادند، در پیونگ یانگ با کره شمالى مساوى کرد. حسین کلانى مهاجم ملى پوش ایران در آن سال ها مى گوید: «ناصر دیگر در تاریخ تکرار نمى شود. او اگر در پیونگ یانگ نبود شاید ما به المپیک مونیخ نمى رفتیم. او معجزه کرد. حرکاتش هیچ وقت از یادم نمى رود.» و در جایى دیگر مى گوید: «ناصر على رغم سن کمى که داشت، مؤدب و با شخصیت بود. او نه براى من که براى همه ملى پوشان قابل ستایش بود.»
بله، حجازى یکى از بهترین بازیهاى عمرش را انجام داد. همه منتظر درخشش او در بازى برگشت بودند اما هرگز ملى پوشان صحنه یى را که در فرودگاه تهران رخ داد، فراموش نمى کنند. جایى که ناصر جوان به خاطر درگیرى لفظى با سرپرست تیم بازى برگشت را از دست داد یا خود بازى نکرد. ماجرا از این قرار بود که حجازى در هواپیما به خاطر گرما کراواتش را شل کرد، هنگامى که قصد داشت از هواپیما پیاده شود تیمسار وثیق (سرپرست وقت تیم ملى) با حالتى توهین آمیز رو به ناصر گفت: «مردک گره کراواتت را درست کن، مگر نمى بینى به ایران آمده ایم. ناصر هم پاسخ داد: «مردک خودت هستى به جاى اینکه از من قدردانى کنى اینطور حرف مى زنى »
وقتى وثیق این جواب را شنید از کوره در رفت: «مى دهم ساواک پدرت را در بیاورد...» ناصر اما ساکت ننشست: «فکر کردى کى هستى؟ برو هر غلطى که مى خواهى بکن این اتفاق باعث شد تا او با کمى تمارض در بازى برگشت حاضر نشود، البته ملى پوشان این بازى را هم مساوى کردند تا همه چیز به دیدار سوم بکشد. با عذرخواهى وثیق، حجازى در دیدار آخر حاضر شد. او مرد خوش قدمى بود چرا که ایران توانست با گل هاى صفر ایرانپاک و کلانى کره را شکست دهد و به المپیک مونیخ برسد ...