از تهدید تا چاقو خوردن
سعید اکبرى
ناصر حجازى سال ،۱۳۴۶ تنها ۱۸ سال سن داشت اما نمى دانست در مدتى کوتاه بهترین روزهاى عمرش رقم مى خورد. او وقتى در ترکیه با پیشنهاد تاج روبرو شد، لحظه شمارى مى کرد تا به ایران برگردد و این خبر را به گوش خانواده و دوستانش برساند. لحظه ها به زودى سپرى شد و روز موعد بسر رسید. حجازى به تهران بازگشت و با اعتماد به نفس کامل به باشگاه تاج رفت و قرارداد بست. همان روز با ۱۰ هزارتومان پیش پرداختى که از استقلال گرفت راهى خانه شد، در مسیر خانه وضعیتى وصف ناپذیر داشت. حالا او با پسرکى که آروزهاى کوچکترى داشت فاصله گرفته بود. وقتى جلوى در خانه رسید، هنوز باورش نمى شد اما در را باز کرد و چند متر آن طرفتر مقابل پدر ایستاد اما واکنش پدر این بود: «پسر دزدى نکرده باشى!؟! مگر در فوتبال هم به آدم پول مى دهند؟» ناصر جوان گفت، مى توانى زنگ بزنى باشگاه و پدر همین کار را کرد او بعد از دقایقى صحبت با تیمسار خسروانى، با تعجب گفت: «من هنوز هم باورم نمى شود.» اما پدر باید باور مى کرد.
حجازى با پولى که از تاج گرفت، خیلى زود یک پیکان آلبالویى خرید تا فرصت راه رفتن را هم از خودش بگیرد. ناصر جوان در اولین حضورش با تاج قهرمان لیگ شد تا فصل بعد هم پیراهن این تیم را در لیگ قهرمانان آسیا برتن کند. این بازیها در تهران برگزار شد، حجازى در سنین جوانى خیلى زود مى توانست اولین افتخار باشگاهى اش را جشن بگیرد. پله هاى موفقیت یکى یکى در مقابل حجازى ردیف مى شد. بازیهاى لیگ قهرمانان آسیا شروع شد و حجازى تا پیش از دیدار فینال مرد اول چارچوب استقلال بود. اما مصدومیت زانو باعث شد تا او بازى فینال را از کف رفته ببیند. اما با حرف هاى تیمسار خسروانى و به زور آمپول در چارچوب ایستاد تا در فینال با شکست حریف اسراییلى، اولین قهرمانى آسیایى اش را با تاج دشت کند. خبر قهرمانى ناصر و تاج در اصفهان هنوز به گوش پدر و مادرش نرسیده بود. کسى به آنها خبر نداده بود. مادرش یک خاطره جالب از آن روزها تعریف مى کند: «وقتى به خانه برگشتم دیدم کوچه چراغانى است. تا خانه دویدم و گفتم چه شده؟ گفتند عروسى ناصر است. من عصبانى شدم. گفتم بیخود. ناصر بدون اجازه من ازدواج نمى کند. آنها که دیدند من حسابى ناراحت هستم گفتند ناراحت نباش شوخى کردیم. ناصر با تاج قهرمان آسیا شده. باورم نمى شد. کیف مى کردم، همینطور که زندگى ما پیش مى رفت پسرم معروفتر مى شد.»
حالا پسر کوچکى که تا پیش از آن طرفدار عزیز اصلى (گلر ملى پوش) بود، خود را بالاتر از او مى دید چون قهرمانى در آسیا باعث شد دیگر ناصر به مهره یى تغییرناپذیر در تیم ملى تبدیل شود.
دیگر وضعیت به حالت متعادل بازگشته بود، البته براى مردى که یک شبه ره صد ساله رفت. ناصر على رغم اینکه گرفتار فوتبال شده بود، هرگز تحصیل را کنار نگذاشت. او در اردوهاى تاج و تیم ملى درس مى خواند تا از نظر تحصیلات با دیگر بازیکنان برابرى کند. اما سفر به شوروى سابق همراه با تیم ملى باعث شد تا او قید امتحانات ششم متوسطه را بزند. اما این عقب ماندگى نتوانست جلوى رفتن ناصر به دانشگاه بگیرد. اما سال بعد توانست به هدفش برسد و تحصیلات خود را در دانشگاه ادامه بدهد. او در دانشگاه با همسرش آشنا شد و بعد از مدتى؛ «بادا بادا مبارک بادا ...!» مادر ناصر مى گوید: «وقتى ناصر مشهور شد تصمیم گرفتیم درباره ازدواج او صحبت کنیم. وقتى این مسأله را با خودش درمیان گذاشتیم گفت فقط اجازه بدهید با دختر خانمى که در دانشکده ما درس مى خواند و به او علاقه دارم ازدواج کنم
مادر ناصر آن روزها خیلى نگران پسرش بود. او مى گفت خدا کند خاطره تلخى که در ورزشگاه امجدیه براى ناصر اتفاق افتاد دیگر در زندگى اش تکرار نشود: «قبل از ازدواج ناصر، اتفاق بدى براى او و ما افتاد. بعد از پایان یکى از بازیها وقتى ناصر داشت از وسط جمعیت رد مى شد یک نامرد با چاقو ضربه یى به پشت ناصر زد ولى کیوان نیک نفس دوست دروازه بان ناصر با ماشین او را به بیمارستان رساند تا زنده بماند روز تلخى بود.»
حجازى در ۲۲ سالگى با دخترى که دوست داشت ازدواج کرد. در این سال ها اتفاق جدیدى در تیم ملى رخ داد. رایکوف سرمربى ایران که از حامیان اصلى حجازى بود، برکنار شد و اوفارل سرمربى سابق منچستر یونایتد روى کار آمد. اما این تغییرات هم هیچ وقت نتوانست وضعیت «شماره یک» را به خطر بیاندازد. اولین تورنمنت اوفارل با تیم ملى سررسید. ملى پوشان در «جام ایران» شرکت کردند تا عیار سرمربى جدید مشخص شود. شوک برکنارى رایکوف، چهره کرد و ایران تا فینال پیش رفت تا به تیم قدرتمندى مثل چکسلواکى برسد. حجازى تا عمر دارد این بازى و خاطرات آن روز را از یاد نمى برد. صبح بازى وقتى حجازى در خواب شیرینى بود، منصور رشیدى رقیب او به سرعت بالاى تختش آمد و گفت: «ناصر بلند شو، خانمت را براى وضع حمل به بیمارستان برده اند.» و وقتى ناصر خودش را رساند. آتیلا به دنیا آمده بود. حجازى مى گوید واقعاً روز خوبى بود. از اول نام پسرم را انتخاب کرده بودم؛ آتیلا. این نام یک سردار شجاع و گردن کلفت در فیلم هاى قدیمى بود. یادم مى آید وقتى به اردوى تیم رسیدم خسته بودم. باید روى نیمکت مى نشستم. ولى اوفارل گفت تو باید فیکس بازى کنى. وقتى وارد زمین شدم از بلندگوهاى ورزشگاه پدر شدنم را تبریک مى گفتند. یادش بخیر مقابل چکسلواکى خوب بازى کردم و سرانجام در ضربات پنالتى آنها را بردیم.» چندى نگذشت که بازیهاى مقدماتى المپیک مونیخ آغاز شد. ایران براى صعود باید تیمى به نام کره شمالى را شکست مى داد که به «توفان زرد» معروف بود. در آن سال ها کره تازه از جام جهانى ۶۶ بازگشته بود روى کاغذ ایران حریفش نمى شد. اما اتفاقى که باید مى افتاد، افتاد. ایران با درخشش مردى به نام «ناصر حجازى» و مدافعانى که بهترین بازى عمرشان را انجام دادند، در پیونگ یانگ با کره شمالى مساوى کرد. حسین کلانى مهاجم ملى پوش ایران در آن سال ها مى گوید: «ناصر دیگر در تاریخ تکرار نمى شود. او اگر در پیونگ یانگ نبود شاید ما به المپیک مونیخ نمى رفتیم. او معجزه کرد. حرکاتش هیچ وقت از یادم نمى رود.» و در جایى دیگر مى گوید: «ناصر على رغم سن کمى که داشت، مؤدب و با شخصیت بود. او نه براى من که براى همه ملى پوشان قابل ستایش بود.»
بله، حجازى یکى از بهترین بازیهاى عمرش را انجام داد. همه منتظر درخشش او در بازى برگشت بودند اما هرگز ملى پوشان صحنه یى را که در فرودگاه تهران رخ داد، فراموش نمى کنند. جایى که ناصر جوان به خاطر درگیرى لفظى با سرپرست تیم بازى برگشت را از دست داد یا خود بازى نکرد. ماجرا از این قرار بود که حجازى در هواپیما به خاطر گرما کراواتش را شل کرد، هنگامى که قصد داشت از هواپیما پیاده شود تیمسار وثیق (سرپرست وقت تیم ملى) با حالتى توهین آمیز رو به ناصر گفت: «مردک گره کراواتت را درست کن، مگر نمى بینى به ایران آمده ایم. ناصر هم پاسخ داد: «مردک خودت هستى به جاى اینکه از من قدردانى کنى اینطور حرف مى زنى »
وقتى وثیق این جواب را شنید از کوره در رفت: «مى دهم ساواک پدرت را در بیاورد...» ناصر اما ساکت ننشست: «فکر کردى کى هستى؟ برو هر غلطى که مى خواهى بکن این اتفاق باعث شد تا او با کمى تمارض در بازى برگشت حاضر نشود، البته ملى پوشان این بازى را هم مساوى کردند تا همه چیز به دیدار سوم بکشد. با عذرخواهى وثیق، حجازى در دیدار آخر حاضر شد. او مرد خوش قدمى بود چرا که ایران توانست با گل هاى صفر ایرانپاک و کلانى کره را شکست دهد و به المپیک مونیخ برسد ...